آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمتبیدل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمتآمدهام بهار خوش پیش تو ای درخت گلتا که کنار گیرمت خوش خوش و میفشانمتآمدهام که تا تو را جلوه دهم در این سراهمچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمتآمدهام که بوسهای از صنمی ربودهایبازبده به خوشدلی خواجه که واستانمتگل چه بود که گل توی ناطق امر قل تویگر دگری نداندت چون تو منی بدانمتجان و روان من توی فاتحه خوان من تویفاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمتصید منی
شکار من گر چه ز دام جَستهایجانب دام بازرو ور نروی برانمتشیر بگفت مر مرا نادره آهوی برودر پی من چه میدوی تیز که بردرانمتزخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتیگوش به غیر زه مده تا چو کمان خَمانمتاز حد خاک تا بشر چند هزار منزلستشهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمتهیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ رانیک بجوش و صبر کن زانک همی پزانمتنی که تو شیرزادهای در تن آهوی نهانمن ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمتگوی منی و میدوی در چوگان حکم مندر پی تو همی دوم گرچه که میدوانمت در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 4 بهمن 1402 ساعت: 14:51